۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

به خاطر می آوری آخرین باری که مرا دیدی هنوز استخوانی بودم؟ استخوان ها را؟ رگهای آبی ام را؟ آخرین قهوه ها که در دهانم مزه ی گه گرفت.
این درست نیست که بگویی: به یاد می آورم، باید بگویی : به خاطر می آورم.
پوسیدند آن آبی ها، فرورفتگی ها را ببین! سیگاری نیم روشن بر روی زمین،کارت دانشجویی به همراه عکس سَرَم در دستان سرد و لاغرِ دخترِ سال اولی، دوست دانایی در کشوری دیگر خود را آویخت از سقف تو اینجا شلوارت بوی شاش گرفت به یاد داری؟

صدایی بلند، سیگار خاموش شد.باران. گناهان نا بخشودنی ام را به یاد داری؟ باران.

بار دیگر که مرا می بینی، افکارم، احساساتم، پوستم، گوشتم و شاید آخرین مدفوعم را زمین بلعیده است. سر کودک بیست و چند ساله ای که هنرمندانه بریده شد هنوز شیر از دهانش بیرون میزند.

این را برای که نوشتم؟ جیران بود یا آهو؟ مهتاب که همان شیرین است دختر پدری که دیگر نمی توانست صاف بشاشد.
به یاد می آوری که نمی توانستم آنچه شروع به خلق کردنش می کنم، به پایان برسانم؟
هنوز هم نمی توانم…

پایان.

۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

مرگ

زن به تخت ها عادت میکرد،

مرد در انتطار شنیدن ذره ای حرفهای عاشقانه

دندان هایش پوسید،

خواب زن سنگین شد

تخت نازک بود،نازک ونرم

چون رویای مرد.

۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

#365

آن روز که گریه هایت

سمفونی گریه هایت

گوش هایم را گایید
تن راخمانینف در گور لرزید

گفتم
ایناف ایز ایناف
خندیدم

با لحن احمقانه ای شروع به خواندن کردم

گورهای زیادی لرزیدند

گریه هایی که در گور گیر گارگرگــــــــــــــــــــ
و من تنها به یک چیز فکر میکنم

چرا گریه هایت خنده دار است احمق?!

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

i'm building a time machine

------------------- اتاق زرد

آن روز که درخت ها بنفش بودند و
من هفت بار از آسمان آبی تر
او در اتاقی زرد ایستاده بود و
منتطر بود باران ببارد

Black cat-White cat

سیاه می نمود
گربه سفید
هنگام غارت
زباله دانی خانه ی آجری.

Dumb

ای کاش من
آن کریزتف ها
آدرین ها و
دومینیک هایی بودم
که در پراگ پا اندازند و
تو فقط برای من کار می کردی
همین!